در " قسمت اول " و " قسمت دوم " این مقاله به توضیح 8 معیار ابتدایی پرداختیم. در این قسمت در مورد معیارهای بعدی صحبت میکنیم.
معیار نهم) آیا مدیریت شرکت از عمق کافی برخوردار است؟
شرکتی کوچک با مدیریت تک نفره توانمند، می تواند عملکردی به غایت عـالی داشته باشد و در صـورت مسـاعد بـودن سایر شـرایط، بـرای چندین سال موقعیت سرمایه گذاری مناسبی باشد. اما عمر انسانها محدود است؛ بنابراین سرمایه گذار حتی درمورد چنین شرکتهای کوچکی نیز باید از خود بپرسـد که اگر شخص کلیدی شرکت در دسترس نباشـد چـه خواهـد شـد؟ آیا در شرکت فاجعهای رخ خواهد داد؟ البته این روزهـا ایـن ریسک کـاهش یافتـه است چراکه شرکتهای بزرگ تمایل دارند شرکتهای کوچک ولی موفـق را به تملک خود درآورند و معمـولاً در چنین شـرکتهـایی همیشـه مـدیران برجستهای هستند که بتوانند در مواقع اضطراری جانشین مـدیریت شرکت کوچک شوند. اغلب شرکتهای مناسب برای سرمایه گذاری تازنده، شرکتهایی کوچک و در حال رشد هستند. بنابراین دیر یا زود شرکت بـه انـدازهای می رسد که دیگر قادر نخواهد بود با مدیریت تک نفره به رونـد موفقیت آمیـز خـود ادامـه دهد. در این صورت تنها چاره شرکت عمق بخشیدن به لایههـای مـدیریتی و استفاده از استعدادهای تازه نفس است تا بتواند به موقعیتهای کاری جدیدی که فراروی شرکت قرار دارند، ورود کند. تجلی این نکته در بین شـرکتهـای مختلف متفاوت است و به صنعتی که شرکت در آن فعال است و همچنین مهارتهای مدیریت تک نفره بستگی دارد. معمولا زمانی که فروش سالانه شرکت در محدوده ده تا چهل میلیون دلار باشد، این اتفاق می افتد و در این صورت فضای مدیریتی مناسبی که در معیار هشتم مورد بحث قرار گرفت اهمیت می یابد.
معیار دهم) توان شرکت در تحلیل هزینهها و کنترل مالی چقدر است؟
شرکتی که نتواند هزینه هایش را با دقت و جزئیات کافی خرد کند تا هزینه های صرف شده برای هر هر مرحله از فعالیتش را مشخص سازد، نمیتواند به موفقیت پایدار دست یابد. مدیریت شرکت فقط از این راه میتواند بفهمد کدام قسمت شرکت و کدام فرآیند کاری آن نیازمنـد توجـه بیشتری است همچنین با این روش است که میتوان نسبت به اینکـه تـلاشهـای شـرکت برای حل مسائل چقـدر موفقیت آمیـز بـودهانـد، اظهارنظر کرد. بـه عـلاوه، شرکتهای موفق معمولاً فقط به تولید یک محصول نمیپردازند، بلکه طیـف وسیعی از محصولات را ارائه میکنند. اگر مـدیریت اطلاع دقیقی از قیمت تمام شده محصولات مختلف خود نداشته باشـد در معـرض مشکلات بزرگی خواهد بود. همچنین بدون اطلاع از قیمت تمـام شـده، پی ریزی سیاست قیمتگذاری که سود کل شرکت را بیشینه کنـد و شرکت را از رقابـتهـای زائد برکنار دارد، امکانپذیر نخواهد بود. چراکه راهی وجود ندارد تـا مـدیریت بفهمد کدامیک از محصولات شرکت شایسته بـذل توجـه بیشتری از سـوی واحد فروش هستند. بدتر از همه اینکه ممکن است فعالیتهایی که بـه ظـاهر موفقیتآمیز هستند در واقع زیانآور باشند و به جای افزودن به سود شرکت، آن را کاهش دهند. دست آخر اینکه برنامه ریزی هوشمندانه نیز تقریباً ناممکن می شود.
معیار یازدهم) آیا جنبههای دیگری از کسب و کار میتوان یافت که به سرمایهگذار سرنخهایی برای مقایسه شرکت با رقبایش بدهد؟
این معیار تا حدی شبیه سؤال " دیگه چه خبر ؟ " اسـت؛ چراکـه مـواردی که برای یک شرکت اهمیت بسیاری دارند، ممکـن اسـت بـرای شرکت دیگری بی اهمیت باشند. به عنوان نمونه در فعالیت خرده فروشی، مهـارت شرکت در امر املاک و مستغلات اهمیت زیادی دارد؛ و مواردی نظیر ترکیـب خرید و اجاره املاک میتواند بر درآمد شرکت تأثیر به سزایی بگذارد . امـا در سایر شرکتها این تخصص ارزش چندانی ندارد. از سوی دیگر در برخی شرکتهـا مهارت در رسیدگی به اعتبارات مالی بسیار حائز اهمیت است اما برای برخی دیگر از شرکتها کم اهمیت است. در هر دوی این موارد دوست قدیمی ما یعنی روش "شایعه" تصویری کامل و واضح از شرکت برای سرمایهگذار میتواند اعتبار نتایج حاصل شده از روش شایعات را با نسبتهای ریاضی از قبیل نسبت هزینه اجاره به فروش و یا هزینههای مالی مقایسه کند.
معیار دوازدهم) شرکت به دنبـال كسـب سـود بلندمـدت اسـت یـا کوتاه مدت؟
برخی شرکتها طوری برنامه ریزی می کنند که در حال حاضر بیشترین سـود ممکن را کسب کنند . گروه دیگری از شرکتها بخشی از سـود آنـی خـود را قربانی سود سالهای آتی می کنند تا بتوانند وجهه بهتری در بازار پیدا کنـد . در نحوه مواجهه با مشتریان و تأمین کنندگان نمونه های زیادی را مـی تـوان در این زمینه مشاهده کرد . برخی شرکتها سعی می کننـد همیشـه بهتـرین معامله را با تأمین کنندگان خود داشته باشند ؛ اما شرکتهایی هستند که در موارد خاصی حاضر می شوند بیش از سقف قرارداد نیز به فروشندگان مـواد اولیه پرداخـت کننـد . هـدف بلندمـدت ایـن پرداخـت هـا کـه بـرای پوشـش هزینه های غیرمنتظره ای نظیر هزینه های حمل ونقل صورت می گیرد ، حفظ منابع مطمئن شرکت در تأمین مواد اولیه و قطعات مصرفی مورد نیاز شرکت میباشد . در مورد مشتریان نیز این تفاوت قابل ملاحظه است . گاهی شرکت برای حفظ یک مشتری خوب ، دچار مشکلاتی مـی شـود و یا هزینـه هـایی را تقبل می کند ؛ این کار باعث کاهش سود شرکت در معاملات جاری می شود اما در طول چند سال این وضعیت جبران می شود و شرکت سـود بـه مـراتـب بیشتری نسبت به سود ازدست رفته ، به دست خواهد آورد. سرمایه گذاری که خواهان حداکثر بازدهی در بلند مدت است باید شرکت هایی را مد نظر قرار دهد که چشم انداز بلند مدتی در سود سازی دارند.
معیار سیزدهم) آیا شرکت برای تداوم رشد خود نیازمند جذب حجـم عظیمی از سرمایه است؟ آیا با توجه به رقیق شـدن سـهام شـرکت، سود سهامداران فعلی متحول می شود؟
کتابهای رایج سرمایهگذاری فضـای زیادی را بـه بـحـث در مـورد وضعیت نقدینگی شرکت، ساختار آن، ترکیب تأمین مالی شرکت از ابزارهای مختلـف و نظایر آن اختصاص میدهند؛ اما توجه چندانی به سؤال فوق ندارند سخن اصلی مقاله حاضر این است که سرمایهگذار هوشیار نباید سهام شـرکتهـا را صرفاً به دلیل ارزنده بودن آنها بخرد ؛ بلکه باید شرکتهایی را انتخاب کنـد که نویدبخش درآمدی سرشار هستند. درصد کمی از شرکتها می توانند در چهارده معیار دیگر این مقاله، نمـره بالایی کسب کنند. شرکتهایی که واجـد ایـن شـرایط باشـنـد بـه سـادگی میتوانند با نرخ بهره بازار وام دریافت کنند. شرکتها معمـولا تـا جـایی که نسبتهای مرسوم بدهی و همچنین اندازه شرکت به آنهـا اجـازه دهنـد وام دریافت می کنند. در صورتی که پس از رسیدن به سقف بدهی باز هم نیازمند تامین مالی باشند، سعی میکنند با فروش سهام خزانه به تامین مالی بپردازند. البته در فروش سهام جدید باید قیمتهایی در نظر گرفته شود که سرمایهگذاران جدید را به مشارکت در طرحهای شرکت علاقمند سازد. اگر تامین مالی از مجرای انتشار سهام جدید باعث شود که سهامداران فعلی شرکت، در سالهای آتی، رشد سود ناچیزی داشته باشند؛ می توان به این نتیجه رسید که مدیریت شرکت درایت چندانی به خرج نداده است.
معیار چهاردهم) آیا مدیرعامل همیشه با سهامداران صادق اسـت یا فقط زمانی که اوضاع بر وفق مراد است؟
ماهیت کسب و کار این است که حتی گاهی در شرکت های خـوب هـم شـاهد مشکلات غیرمنتظره، کاهش سود و یا تغییرات نامطلوب در تقاضـا هستیم. به علاوه میدانیم که سرمایهگذار هوشیار سهام شرکتهایی را می خرد که در طول یک دوره چند ساله به طور مداوم از طریق پژوهشهای تکنولوژیکی در پی تولید و فروش محصولات جدید و همچنین فرآینـدهای جدید باشـند. بدیهی است که برخی از این فعالیتها به شکست منتهی میشـود. برخی شـرکت هـا نیـز در سـال هـای اولیـه تأسیس دچـار تـاخیرات غیرمنتظره و هزینههای طاقت فرسـا مـی شـوند. چنین هزینـههـای اضـافی دقیـقتـرین برآوردهای بودجهای را نیز نامعتبر میکند. چنین ناامیدیهایی میتواند حتی بخش اجتناب ناپذیر موفق ترین کسب وکارها نیز باشد. اما اگر فورا و به موقع به آنها رسیدگی شود هزینهای برای موفقیت نهایی بـه حساب میآینـد . ایـن موارد اغلب نشانه قدرت یک شرکت هستند نه ضعف آن .
واکنش مدیریت شرکت به این مسائل، سرنخ خـوبـی بـرای سـرمایهگـذار است . مدیران اغلب به یکی از دلایل ذیل مشکلات را لاپوشانی می کنند:
✓ نداشتن برنامه مدونی برای حل مشکل غیرمنتظره
✓ احساس دستپاچگی و هراس در برابر مشکل
✓ عدم احساس مسؤولیت نسبت به سهامداران
✓ مصلحت اندیشی در ارائه گزارش به سهامداران
هرکدام از موارد گفته شده بالا که صدق کند، سرمایه گذار بهتـر اسـت از ورود به سهام شرکتی که اخبار بد را بازگو نمیکند، خودداری نماید.
معیار پانزدهم) آیا هیچ شائبهای در پاکدستی مدیریت وجود ندارد؟
داراییهای شرکت تحت کنترل مـدیران هستند، نه سهامداران. از ایـن رو مدیران میتوانند راههای قانونی گوناگونی پیدا کنند تا بتوانند از آنها به نفع خودشان و یا نزدیکانشان استفاده کنند. یکی از سادهترین روشهـا اسـتخدام مخفیانه منسوبان سببی و نسبی در شرکت، با حقوقهایی بالاست. راه دیگر این است که داراییهای خود و خانواده را با نرخی بالاتر از بـازار بـه شـرکت اجاره دهند و یا بفروشند. ردیابی این موضـوع در شـرکتهـای کوچک کار مشکلی است چراکه گاهی سهامداران اصلی و یـا مـدیران ارشـد، املاک و مستغلات موردنیاز شرکت را از محل ثروت شخصی می خرند و به شرکت اجاره میدهند. البته هدف آنها از این کار سرکیسـه کـردن شـرکت نیست؛ بلکه قصد دارند با این کار سرمایه محدود شرکت را آزاد نگاه دارند تا بتوانـد برای نیل به اهداف عملیاتی شرکت مصرف شود. روش دیگر سوءاستفاده توسط مدیران، اجبار تأمین کنندگان شرکت به فروش کالا و خدمات از طریق کارگزاران و واسـطـه هـایی است که علیرغم دریافت کمیسیون های سنگین ، خـدمات چنـدانی نیـز ارائـه نمـی دهـنـد. کمیسیون دریافتی نیز مستقیم و یا غیرمستقیم بـه مـدیران شرکت تعلـق خواهد گرفت.
سخن پایانی
در پایان باید توجه داشت که ممکن است شرکتی باشـد که در یکی دو مورد از این معیارهای پانزده گانـه امتیـاز خـوبی کسب نکنـد، امـا در سایر معیارها چنان امتیازی به دست آورد که سرمایهگذاری در آن جـذاب بنمایـد. اما اگر شرکتی در این معیـار نمـره پایینی کسب کند و نتـوان نسـبت بـه امانتداری و پاکدستی مدیریت شرکت اطمینان عقلایی حاصل کرد،" نبایـد در سهام آن سرمایه گذاری کرد."
برگرفته از کتاب " سهام عادی با سود غیر عادی " - نوشته فیلیپ فیشر