در " قسمت اول " و " قسمت دوم " این مقاله راجع به این موضوع که چه چیزی بازار را می سازد، عملکرد بازار و همچنین باورهای معامله گران صحبت کردیم. در این قسمت به توضیح سطوح حمایت و مقاومت و تبدیل این سطوح می پردازیم.
نقاط بالا و پایین
یکی از مهم ترین این معیارها بالاترین و پایین ترین نقاط قبلی است. قیمتها به طور مداوم در حال افزایش هستند، خریداران به این فکر میکنند که آیا قیمتها میتوانند تا بالاترین حد قبلی خود برسند یا خیر و فروشندگان به دنبال این هستند که نقطه اوج بالاتری ایجاد کنند. در ذهن فروشنده، آخرین نقطه اوج یا نقاط اوج قبل از آن، نقطهای است که بازار با فشارهای کافی برای توقف رو به بالای قیمتها روبرو است. به بیانی دیگر، تعداد قابل قبولی از معاملهگران فکر کردهاند که قیمت در آن نقطه زیاد بوده است؛ حالا معاملهگران پیش بینی میکنند که آیا همان اتفاق دوباره رخ خواهد داد یا خیر. فروشندگان و خریداران توقع دارند که احتمالا یکی از این دو حالت دوباره در بازار پیش بیاید. داشتن نقاط اوج جدید یا عدم توانایی در داشتن این نقاط جدید. همین طور که بازار به این نقطه بالا نزدیک می شود، اگر برخی از معاملهگران تمایل داشته باشند تا قیمت به طور چشم گیری بالاتر از آن نقطه قبلی برود در مناقصه شرکت میکنند و های بالاتری پیشنهاد میکنند و معاملهگران جدیدی را از بین کسانی که از بیرون در حال تماشا بودند جذب میکنند. اگر این معاملهگران جدید به عنوان خریدار وارد بازار شوند، این کار باعث بالاتر رفتن نقطه اوج میشود، و احتمالا فروشندگان قدیمی از جایگاه خود خارج شوند. این عمل باعث بالا رفتن قیمتها می شود.
حمایت و مقاومت
در بازار رو به رکود، حمایت سطحی از قیمت است که در آن سطح خریداران وارد بازار شدهاند یا فروشندگان قدیمی جایگاه خود را تغییر دادهاند و قدرت کافی برای جلوگیری از پایین تر رفتن قیمتها را دارند. در یک بازار رو به صعود، مقاومت سطحی از قیمت است که فروشندگان وارد بازار شده اند یا خریداران قدیمی جایگاه خود را تغییر دادهاند و قدرت کافی برای جلوگیری از بالاتر رفتن قیمتها را دارند. سطوح حمایت و مقاومت معیارهای خوبی هستند، زیرا معاملهگران زیادی سطوح حمایت و مقاومت را روی نمودارها تشخیص میدهند و به اهمیت آنها اعتقاد دارند.
این جمله شاید از نظر بعضی افراد حشو به نظر برسد، اما این جمله در واقع نقطهای بسیار مهم را درباره ماهیت بازارها نشان می دهد (معاملهگران بر طبق باوری که نسبت به ارزش آتی چیزی دارند عمل می کنند). تمام باورها در نهایت به یک پیشگویی صادقانه تبدیل میشوند. اگر تعداد قابل قبولی از معاملهگران به اهمیت حمایت و مقاومت باور داشته باشند و باور خود را با معامله کردن در آن سطوح نشان دهند، در واقع آنها باورهای خود به آینده را برآورده کرده اند.
مثلا اگر خریداران در حال پیشنهاد قیمتی بالاتر هستند که موجب بالاتر رفتن قیمتها میشود و ناگهان بسیاری از معاملهگران تمایل پیدا میکنند تا به قیمتی پایین تر از آخرین قیمت بفروشند (یا معاملهگری با دستورالعملی بزرگ برای فروش وارد بازار شود) که باعث تغییر جهت فوری قیمت می شود، نقطهای که در آن قیمتها متوقف میشوند سطح مقاومت نامیده می شود. حالا اهمیت زیادی ندارد که چرا توازن نیروها از خریداران به فروشندگان انتقال پیدا کرده است. هر کسی دلایل خود را برای برعکس شدن قیمتها خواهد داشت. همه این دلایل معمولا چیزی مافوق دلایل ساده و روشن خواهند بود. دلایلی همچون این که تعداد قابل قبولی از معاملهگران باور داشتند که دیگر باید روند رو به بالای قیمتها را متوقف کنند و روند رو به پایین قیمت را ایجاد کنند. اما نکته مهم در این جا این است که بسیاری از معاملهگران نقطه برعکس شدن قیمتها را به یاد خواهند سپرد. در نتیجه، آن قیمت در ذهن آن معاملهگران اهمیت زیادی خواهد داشت. اولین برگشت یک نقطه اوج ایجاد میکند. آنچه نمیدانیم این است که آیا آن نقطه به عنوان نقطه اوج باقی خواهد ماند یا خیر؟ چقدر طول میکشد که آن نقطه دوباره به چالش کشیده شود؟ یا اصلا آیا دوباره این نقطه اوج به چالش کشیده خواهد شد یا خیر؟
مثلا اگر آخرین باری که قیمتها نزدیک این سطح شدند بازار به شدت به جهت مخالف تغییر کرده است، احتمالا معاملهگران زیادی تصور میکنند که دوباره این اتفاق تکرار خواهد شد. در نتیجه ممکن است طبق این باور که احتمال بالا رفتن قیمتها از دفعه پیش کمتر است عمل کنند و خود جلوی بالا رفتن آن را بگیرند. اگر تعداد معاملهگرانی که باور دارند قیمتها بالاتر نمیرود در مقایسه با کسانی که باور دارند قیمتها بالاتر میروند بیشتر باشد، قیمتها دوباره متوقف خواهند شد.
بر طبق قوانین بازار، وقتی بازار یک نقطه بالا یا نقطه پایین قبلی را امتحان کند و نتواند از آن بالاتر یا پایین تر برود، یعنی شما حیطه مقاومت و حمایت تعریف شده دارید. سطوح مقاومت و حمایت در نمودارهای عدد و نقطهای راحتتر شناسایی میشوند، زیرا آنها به طور واضح تغییر قیمت در جهتهای مخالف را نشان میدهند. وقتی سطوح مقاومت و حمایت تعیین و شناسایی میشوند، تنها با قرار دادن دستورالعملهای خود در هریک از طرفین خط حمایت و مقاومت، انجام معامله کاری بسیار آسان خواهد شد. مثلا اگر در ظرف دو هفته گذشته، هر بار که ارزش سهام تا نقطه 1200 بالا رفته است، سپس تا نقطه حمایتی همچون 1000 پایین آمده است، در این صورت یک حیطه حمایت و مقاومت ایجاد شده است که معمولا از آن به عنوان حیطه معامله یاد میشود. تعیین اهمیت بالاترین و پایین ترین نقاط این حیطه، با توجه به تعداد دفعاتی که قیمتها تا حد 1200 بالا رفتهاند و نتوانستهاند از آن عبور کنند و با توجه به این که قیمتها چند بار تا حد 1000 پایین آمدهاند و نتوانستهاند از آن عبور کنند صورت میگیرد. ظاهرا هر چه تلاشها و ناکامیها بیشتر باشند، به همان نسبت اهمیت این نقطهها در ذهن معاملهگرانی که این آزمایش را انجام دادهاند و عواقب آن را دیدهاند افزایش پیدا میکند.
برای یک ناظر بی طرف که هیچ تعصبی نسبت به هیچ طرف خاصی ندارد، استفاده از حیطه معامله میتواند روش آسانی برای کسب درآمد باشد. وقتی بازار به قیمت 1200 نزدیک میشود، دستورالعملی مبنی بر فروش نزدیک به 1180 تعریف کنید. از آنجا که میدانیم بازارها دقیق نیستند، دستورالعمل خود را دقیقا روی بالاترین نقطه نگذارید، زیرا هر بار که بازار سعی کند از قیمت قبلی بالاتر برود، معاملهگران زیادی پیش بینی میکنند که این اتفاق رخ نخواهد داد. در نتیجه آنها شروع به فروش زودهنگام خواهند کرد و شاید قیمت هرگز به 1200 نرسد تا اگر دستورالعمل خود را طبق آن تعریف کرده باشید، بتوانید فروشی انجام دهید.
نقطه حمایت به مقاومت و نقطه مقاومت به حمایت تبدیل خواهد شد
معاملهگران زیادی خوانده یا شنیدهاند که نقطه حمایت قبلی به نقطه مقاومت، و نقطه مقاومت قبلی به نقطه حمایت تبدیل شده است. این موضوع به چند دلیل روانی درست میباشد. اگر سطح مقاومت 1200 باشد، دلیل ایجاد شدن آن این است که تعداد قابل توجهی از معاملهگران به فروش در این سطح مبادرت ورزیدهاند. در واقع، احتمالا آنها همان گروهی هستند که وقتی بازار به قیمت 1200 نزدیک شده است به همان قیمت فروخته اند. پس هر بار که بازار تا حد 1200 بالا رفته است، معاملهگرانی موفق شدهاند که تصمیم به فروش به آن قیمت یا نزدیک به آن گرفتهاند. در نتیجه، قیمت 1200 اهمیت زیادی در ذهن آن دسته از معاملهگرانی خواهد داشت که موفق بودهاند. هر بار دیگری که به موفق برسند، باور و اعتقاد آنها به آن سطح از قیمت قویتر خواهد شد.
حالا، قیمتها دوباره تا حد 1200 بالا خواهند رفت، شاید برای بار چهارم یا پنجم و همچون بار قبل شما گروهی از معاملهگران را خواهید داشت که به آن سطح مقاومت باور دارند و در آن سطح به فروش خواهند پرداخت. اما این بار خریداران در سمت مخالف خیلی قوی هستند و به خرید خود در طول سطح مقاومت ادامه خواهند داد. تمام معاملهگرانی که میخواستند به قیمت 1200 بفروشند، حالا با معاملهای پر ضرر و زیان روبرو میشوند. بعضی از آنها با کمی زیان از بازار خارج میشوند و بقیه به این امید منتظر خواهند ماند که بازار به حالت قبلی باز خواهد گشت. در هر صورت بازار، باورهایی که آنها راجع به آینده داشتهاند را رد کرده است و آنها در حال رنج بردن از این موضوع هستند. آنها به 1200 ایمان داشتند و حالا فکر میکنند که بازار به آنها خیانت کرده است. اگر بازار به طور اتفاقی بعد از چند روز افزایش قیمت به 1200 برسد، به نظر شما معاملهگرانی که دفعه قبل به قیمت 1200 فروختهاند، آنهایی که فکر میکنند به آنها خیانت شده چه عملکردی خواهند داشت؟
اول، معاملهگرانی که منتظر بودند تا بازار به حالت قبلی بازگردد به محض اینکه بتوانند اصل پول خود را به دست آورند از بازار خارج خواهند شد. آنها خیلی خوشحال خواهند بود که پول خود را پس گرفتهاند و دیگر هیچ راهی ندارد که به آن معامله ادامه دهند، بدون اینکه در نظر داشته باشند که احتمال سود بیشتر هم وجود دارد. آنها مجبورند که به یک خریدار تبدیل شوند تا بتوانند از جایگاه فروش خارج شوند و خیلی خوشحال خواهند بود که به ناراحتیهای خود پایان میدهند. معاملهگرانی که جلوی ضرر و زیان خود را با رسیدن قیمت به 1200 گرفتند، دیگر به فروش در آن سطح فکر نخواهند کرد؛ این بخاطر رنج عاطفی است که آنها قبلا با فروش در آن سطح تجربه کردهاند. منظور من این نیست که به آن قیمت میخرند، اما احتمال فروش در آن سطح خیلی کم است. تاثیر کلی این اتفاق روی توازن بازار این است که تعداد فروشندگانی که به قیمت 1200 میفروختند (سطح مقاومت قدیمی) کاهش خواهد یافت، از این رو توازن به نفع خریداران تغییر خواهد کرد. در نتیجه سطح مقاومت قدیمی به سطح حمایت تبدیل خواهد شد و به همان علت، سطح حمایت قبلی به سطح مقاومت جدید تبدیل خواهد شد.
سخن پایانی
وقتی عموم مردم شروع به خرید میکنند، معاملهگران حرفهای متوجه میشوند که دیگر آن روند رو به پایان است. چطور یک معاملهگر حرفهای از این موضوع آگاه است؟ زیرا معاملهگر حرفهای میداند که تعداد افرادی که در مزایده قیمت بالاتری پیشنهاد میکنند محدود است. آنها میدانند که به نقطهای میرسند که تمام خریداران احتمالی خرید کردهاند و در واقع، دیگر هیچ کسی باقی نخواهد ماند که خرید کند. معاملهگر حرفهای هم، مانند تمام دیگر خریداران میخواهد که بازار به طور نامحدود به روند رو به بالای خود ادامه دهد. اما او عملی نبودن این اتفاق را میداند، پس در زمانی که هنوز خریدار وجود دارد که بتوان به آنها فروخت، سعی میکند که سود خود را ببرد. وقتی آخرین خریدار هم خرید میکند، بازار دیگر جایی برای رفتن نخواهد داشت، مگر به سمت پایین.
عموم مردم در مخمصه میافتند، زیرا زمانی که هنوز احتمال بالاتر رفتن بازار وجود داشت آنها ریسک نکردهاند. برای این که بازار به روند خود ادامه دهد، لازم است که افراد بیشتر و بیشتری جذب شوند. افراد زیادی در داخل این کشور و حتی جهان وجود دارند که تمایل به خرید دارند. اما در نهایت تعداد خریداران به پایان خواهد رسید و وقتی این اتفاق رخ دهد، بازار همچون صخرهای سقوط خواهد کرد.
قبل از این که این اتفاق رخ دهد، معاملهگران حرفهای در حال فروش جایگاههای خود بودهاند، اما وقتی که خریداران رو به اتمام میگذارند، افراد حرفهای با یکدیگر بر سر چند خریدار باقی مانده رقابت خواهند کرد و به همین دلیل قیمتهایی پایین و پایین تر پیشنهاد خواهند کرد تا بتوانند افراد را جذب بازار کنند و خود از آن خارج شوند. در نقطهای، به جای اینکه قیمتهای پایینتر برای افراد جذاب باشد، این قیمت پایینتر باعث ترس آنها خواهد شد. عموم مردم، ضرر و زیانی پیش بینی نکردهاند. توقع عموم مردم خیلی بالاست و میزان تحمل آنها بسیار پایین است. تنها دلیلی که آنها برای ورود به بازار داشتهاند، اطمینان از سود کردن بوده است. وقتی عموم مردم شروع به فروش میکنند، سقوط آغاز می شود. دوباره، افراد برای عملکرد خود دلیلی عقلانی مطرح خواهند کرد، زیرا هیچکس نمیخواهد که دیگران فکر کنند او غیرمنطقی یا ترسو است. دلیل واقعی این که چرا افراد ترسیدند و قیمتها پایین آمدند، این است که قیمتها دیگر به روند صعودی خود ادامه ندادند.
برگرفته از " کتاب معاملهگر منظم " - نوشته مارک داگلاس