گرایش های طبیعی انسان و معاملات زیان ده

معامله گری

این مقاله از مصاحبه جک شواگر با ویلیام اکهارت که در بازارهای مالی بعنوان یک نخبه از او یاد میشود برداشت شده است،‌ اکهارت کسی بود که نظریه معامله گران گروه لاک پشتها را طراحی کرده بود.‌‌‌‌‌ ا‌‌‌و یک ریاضی دان و یک معامله گر افسانه ای است که توانست از سال 1987 در معاملات خودش به طور متوسط بیش از 60 درصد در هر سال سود کسب کند و تنها سال 1989 سالی بود که زیان کرد.

oiQJmpSu0Utpo7RBhUZ50AcduMA1ai5LGb5WfLCx.jpg

این مقاله را با مقدمه اثرات "از دست دادن یک معامله خوب یا انجام یک معامله بد شروع میکنیم" . از دست دادن یک معامله مهـم، از انجـام یـک معاملـه بـد خطـای بـسیار بزرگتری است. در هر سیستم خـوبی پشتیبانهای بسیاری وجود دارد که هنگامی که معاملـه تـان بـد از آب در می آیـد شـما را حمایت می کند ( یعنی به شما می گوید که از معامله خارج شوید ).از سوی دیگر، اگـر معامله خوبی را از دست بدهید، چیزی وجود ندارد که از شـما حمایـت کـنـد؛ یعنـی هـیچ چیزی در سیستم وجود ندارد که به شما اطمینان دهد که سرانجام می توانیـد وارد معامله شوید. همچنین از دست دادن یک معامله خوب می توانـد دلسرد کننـده باشـد مخصوصاً هنگامی که در دوره زیان ده باشید و مانند بسیاری از تصمیمات تجاری بـد، سـرانجام باعـث میشود که زیان شما از پولی که از دست داده اید یا پولی که نتوانسته ایـد از آن معاملـه بـه دست آورید، فراتر رود . از دست دادن یک معاملـه بـزرگ، معمـولاً اثـر بزرگی روی کل استراتژی معاملاتی تان می گذارد. گاهی هفته ها طول میکشد تا بتوانید به حالت عـادی بـاز گردید. بنا به این دلایل، معامله نکردن کار مناسبی نیست .

هر کسی که هوش متوسطی داشته باشد، میتواند معامله کردن را یاد بگیرد. خیلی چیز سختی نیست و به آسانی می توان آن را آموخت. اما یاد گرفتن اینکه چه کاری را باید در معامله کردن انجام داد، از انجامش خیلی آسان تر است. سیستم های خوب معمـولا با تمایلات طبیعی انسان ناسازگارند. از میان کسانی که اصول این کار را یاد می گیرند، تنها درصد اندکی هستند که میتوانند معامله گران موفقی شوند . در کل، گرایشی در بازار وجود دارد که سرمایه از بیشتر افراد کسر شـود و بـه انـدکی برسد. آنگاه در درازمدت ، اکثریت افراد سرمایه شان را از دست میدهند. نتیجه ای که از ایـن بحث میتوان گرفت که به درد معامله گران بخورد، این است که بـرای سـود بـردن در بـازار باید مانند اقلیت رفتار کرد. اگر عادات رایج و گرایشهای طبیعی انسان را وارد داد و ستد کنید، جزء آن اکثریت خواهید شد و طبعاً زیان خواهید کرد .

نظریه پردازان تصمیم گیری، آزمایشی انجام دادند که در آن بـه افـراد دو انتخـاب داده میشد. یکی از گزینه ها چیزهای مطمئن ( مقداری پول ) و دیگری بلیط بخت آزمـایی بـود و می خواستند ببینند که آیا انتخاب آزمودنی ها، نظم معقولی دارد یا نه. به این نتیجه رسیدند که مردم عموماً سود قطعی را به یک بخت آزمایی که در صورت برنده شـدن پول بیشتری هم عایدشان میشود، ترجیح میدهند. این تمایلات ثابت شده انسان برای یک معامله گر قطعاً شکست را رقم میزند، یعنی اگر یک معامله گـر سـودهایش را بگیرد و بـا ضـرهایش بازی کند، محکوم به شکست است . این رویکرد که در فرهنگمان تقویت شده، در این ضرب المثل نیـز نـشان داده شـده است: "فرصتها را بقاپ، اما در شرایط سخت، موقعیت خود را حفظ کن."

1nAYFAilMrt2qTmYIXwlEgGzs4NGivw6kKc8OSCR.jpg

 یک پنـد مناسـب برای معامله گران چنین خواهد بود: هنگامی که زمان سود بردن فرا می رسد، هیچ کاری نکن و فقط تماشا کن اما در شرایط بد، مثل خرگوش در رو. در این زمینه یک نظریه معروف وجود دارد که کاملا اشتباه اسـت: با گرفتن سـود، ورشکسته نمی شوید اما این کار دقیقاً چیزی است که به خاطر آن، بسیاری از معاملـه گـران ورشکسته می شوند. تازه کارها با پذیرفتن زیان های بزرگ ورشکسته میشوند، و حرفه ای ها با گرفتن سودهای اندک. به طور خلاصه، مشکل این است که سرشت بشر این گونه است که نمی گذارد سود به حداکثر خود برسد و دوست دارد تنها احتمال سود را افزایش دهد. میل به حداکثر رساندن تعداد معاملات سودده (یا به حداقل رساندن تعـداد معاملات زیان ده) به زیان معامله گر است. تعداد معاملات سودده کم اهمیـت تـرین آمـاره عملکـرد است و حتی ممکن است با عملکرد رابطه عکس داشته باشد .

گرایشهای دیگری که موفقیت در معامله کردن را از بین میبرد

گرایش دیگری هم وجود دارد که به آن « میل خلاف روند » می گویند. مجموعـه ای از عوامل شناختی و هیجانی وجود دارد که به صـورت خودکـار مـردم را وادار می کند که خلاف روند وارد شوند. مردم می خواهند که ارزان بخرند و گران بفروشـند، ایـن مـیـل بـه تنهایی آنها را وادار می کند که خلاف روند عمل کنند. اما مفهوم ارزانی و گرانی باید پایه و اساسی داشته باشد. مردم بیشتر قیمت هایی را که به آنها عادت دارند، عادی و قیمتهایی را که در این سطوح نیستند، قیمتهای نامناسب میدانند. این طرز فکر باعث میشود که بر خـلاف یک روندی که در حال پدید آمدن است معامله کنند. آنها فرض را بـر ایـن مـی گذارنـد کـه سرانجام نرخ به حالت طبیعی ( به نظر خودشان ) باز خواهد گشت و راه رسیدن به فاجعه از همینجا می گذرد .

جنبه های دیگری از طبیعت انسان که او را از معامله موفق باز میدارد

چیزی که واقعاً اهمیت دارد، توزیع طولانی مدت درآمـدهایی است که از سیستم هـا، فرآیندها و روشهای معاملاتی شما به دست می آید. اما چیزی که به نظر می آید از دید روانشناختی بسیار با اهمیت است، این است که آیـا معـاملاتی که « هـم اکنـون » دارید، سودده خواهند بود یا نه، ورای هر توجیه آماری، به نظر می آید که معاملات کنـونی از اهمیت بسیار بالایی برخوردارند. خیلی وسوسه میشویم که قـوانین معاملاتی خـود را خـم کنیم تا کاری کنیم که معاملات کنونی ما سودده شوند، با این فرض که مطلوبیـت آمـاری درازمدت باعث سودآوری در آینده خواهد شد.

دو گناه بسیار بزرگ در داد و ستد وجود دارد:

1) باز گذاشتن زمینه برای زیان
2) گرفتن زود هنگام سود

اینها تلاشهایی هستند که در جهت بـالا بردن احتمال سودده شدن معاملات کنونی انجام می گیرند و این کارها بـه عملکـرد فـرد در درازمدت زیان شدیدی وارد میکند . کسانی موفق میشوند، که نمی گذارند وضعیت بدشان بدتر شود؛ یعنی نمی گذارند که معاملات بد، آنها را از لحاظ هیجانی بی ثبات کرده و آنها را مجبـور کـنـد کـه معـاملات بـد بیشتری اجرا کنند. همچنین می توانند درد زیان کردن را احساس کنند. اگر نتوانیـد درد را احساس کنید، مثل کسانی خواهید بود که حسگر درد ندارند. اگر دسـت شـان را روی اجـاق داغ بگذارند، متوجه نمی شوند و دستشان شدیدا میسوزد. در این دنیا بدون درد نمی تـوان به زندگی ادامه داد. به طریق مشابه در بازار نیز، اگر درد زیان کردن را حس نکنید، احتمال بقای مالی شما بسیار کم خواهد بود. مولتی میلیونرهای بسیاری وجود دارند که با ثروتی که به ارث برده بودند شروع به داد و ستد کردند، همه آنها تمام آن سرمایه را از دست دادند، چرا که هنگامی که زیان می کردند دردی احساس نمی کردند. سالهای نخستی که معاملـه کـردن را آغـاز می کنیـد، اهمیت بسیاری دارد. اگر با سرمایهای بسیار ناچیز وارد بازار شوید و احساس کنید که نمی توانیـد زیان کنیـد، بـسیار موقعیت بهتری خواهید داشت.

K4M248jRUVvdNm6lDmU8k2HiJKjfC9ixsgg2JRQ6.jpg

معامله گری که زیان می کند، چگونه می تواند خود را تغییر دهد

اگر معامله گری نمیداند چرا زیان می کنـد تلاش کردنش در بازار بیفایده است، مگر اینکه بفهمد چه کاری را اشتباه انجـام مـی دهـد. اگـر هـم یک معامله گر میداند که چه اشتباهاتی را مرتکب میشود که باعث زیان کردن وی میشود، پیشنهاد بـسیار ساده است : بایـد اشتباهش را تکرار نکند. اگر نمی تواند رفتارش را تغییر دهد، چنین کسی باید به معامله بی چون و چرا و بر اساس پلن های معاملاتی فکر کند.

تاثیر هیجانی زیان های بزرگ

از بسیاری جهات سودهای کلان نسبت به زیان های کلان به مراتب بیشتر وضعیت هیجانی انسان را متزلزل میکنند. دل نبستن به سودهای کلان خیلی مهـم اسـت. برخی از بدترین معاملات پس از دوره های طولانی سودآوری تجربه میشود. هنگامی که پشت سر هم موفق میشوید، وسوسه میشوید که فکر کنید کار خاصی انجام می دهیـد که به شما امکان میدهد خیلی سریع پیشرفت کنید. به تدریج فکر می کنید که میتوانید با دقت کم ، تصمیم گیری کنید. می توان تصور کرد که پس از آن چه اتفاقی می افتد.

به عنوان یک قاعده کلی : "زیان ها شما را قدرتمند و سودها شما را ضعیف می کنند."

 

نظرات کاربران

0 / 1500
مقاله‌های مشابه
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به تحلیل‌اپ می‌باشد و محفوظ است. 2024 ©