اگر بخواهید با کمک گرفتن از سایه یک جسم به شکل آن پی ببرید، ماننـد کاری که دانشمندان برای شناخت شکل مولکولهای بسیار کوچک می کننـد، چگونه این کار را انجام میدهید؟ بیشک از زوایای گوناگونی به جسم نور می تابانید تا با بررسی از زوایای مختلف، بهتر بتوانید شکل جسم موردنظر را درک کنید. در بازارهای مالی نیـز، به علت وجود اطلاعات بسیار زیاد، همواره بر آنیم که موقعیت هـا و معاملات را از زوایای گوناگون بررسی کنیم. به غیر از زوایای تحلیلی مانند تکنیکال یا بنیادی، بازار جنبههای دیگری نیز دارد که در ادامه مقاله به آن میپردازیم.
عرصه معامله گری مانند یک کارزار است که معاملات سربازان شما هستند و شما رهبر آنها محسوب می شوید. در صحنه جنگ، هیچ رهبری به دنبال زنده نگه داشتن و به ثمر رساندن تمام سربازان خود نیست؛ بلکـه بـه نتیجـه تمـام فعالیتهای سربازان خود توجه دارد. از طرف دیگر، هیچ رهبری نمی داند که کـدام سربازش تا انتها زنده می ماند یا کدام سرباز نقش مهم تری در جنگ ایفا می کنـد؛ پس بر روی آموزش و تجهیزات هر سرباز به طوریکسان سرمایه گذاری میکند. در معاملهگری نیز به دلایل مختلف ماننـد اشـتباهات انسانی، اشتباه شـدن تحلیلها و انتظارهایمان یا اتفاقات و اخبار غیرمنتظره، در برخی معاملاتمان زیان می کنیم و در برخی سود. نتیجه کل معاملات در یک بازه زمانی، برایمـان یـک سرمایه گذاری مهم محسوب می شود، نه سود یا زیان هر یک به تنهایی. بنابراین، وظیفه مدیریت سرمایه یکسان سازی معاملات بـا هـم و کنتـرل کردن میزان زیان و صدمهای است که با توجه به هر سیستم معاملاتی می توانـد متوجه ما باشد؛ به طور مثال اگر با حجـم ثابـت معاملـه کنید و در یک معامله حد زیانتان ده درصد و در جایی دیگر بیست درصد یعنی دو برابـر آن دیگری باشد؛ با توجه به تحلیل تان، اگر ارزش هر یک از این معاملات برابـر اسـت، چـرا باید در یکی، دو برابر دیگری زیان یا ریسک کنید؟
از طرف دیگر، همان طور که میدانیم رابطه ریسک و بازده مستقیم است؛ یعنی با افزایش ریسک، بازده نیز افزایش می یابد. پس اگر بـه دلایل روانشناسی، معاملهگری بیش از اندازه ریسک گریز باشد و با ریسک بسیار پایین معاملـه کنـد در صورتی که سیستم معاملاتی او توان تحمل ریسک بیشتری را داشـته باشـد، در بلند مدت دچار هزینه فرصت میشود؛ یعنی سودی را که می توانسته کسب کنـد، به دست نمی آورد و از تمام توان سیستم خود بهره نمیبرد. بنابراین، پیدا کردن این نقطه تعادل که هم آنقدر زیاد ریسک نکنیم که سرمایه مان تهدید شود یا افت های سنگین داشته باشیم و اینکه آنقدر کم ریسک نکنیم که دچار هزینه فرصت نشویم، مهم ترین وظیفه مدیریت سرمایه است.
مساله مهم دیگر، ماندن در مسیر درست در بلندمـدت اسـت کـه همـه آن را به عنوان یک اصل پذیرفته شده می دانیم و از طرفی درک این مطلب که "تغییرات اگر بـه آرامـی اتفـاق بیفتند، قابل درک نیستند" در دنیای معاملهگری نیز صدق میکند. سوال این است که از کجا می توان متوجه شد که سیستم ما گمراه شده یا نیاز به تغییرات اساسی دارد؟ با تحلیل گزارشاتمان می توانیم مطمئن شویم که در مسیر درست هستیم یا سیستم نیاز به بازبینی دارد. تا اینجا هر آنچه گفتیم از نظر معاملهگری بود؛ در صورتی که کارکرد دیگر آموزش مدیریت سرمایه، بررسی ارزنده بودن و تحلیل شاخصهای مهم ریسک و بازده برای یک سرمایهگزار است؛ به طور مثال وقتی شخصی می خواهد با کمک گرفتن از یک معاملهگر سرمایهگزاری کند، باید معاملات گذشته آن شخص را بررسی کند و ببیند که او در گذشته چگونه عمل کرده و چگونه بـازدهی داشـته است. در نگاه اول، شاید فقط سود ماهیانه یا سالیانه مهم جلوه کنـد؛ امـا اگـر در این موقعیت قرار بگیرید، متوجه میشوید که فاکتورهای دیگری نیز برایتان مهـم هستند؛ مانند ریسک از دست رفتن سرمایه یا اینکه تا کجـا بایـد انتظـار افـت سرمایه را داشته باشید و این مهـم میسـر نـمـی شـود، مگر با تحلیل و بررسی شاخصها و اندیکاتورهای مدیریت سرمایه.
همواره، برای هر شخص در حال آموزش این سوال مطرح می شود که چه زمانی باید به آموزش این علم در کنار آموزش قسمتهای مورد نیاز دیگر بپردازد. در ابتدا هر شخص باید علم تحلیل بازار و این را یاد بگیرد که بازار چگونه فکر و حرکت می کند. این آمـوزش بـه دو صـورت تکنیکـال و بنیـادی موسـوم است و در صورت تبحر در آنها، شخص یک تحلیلگر می شود؛ اما پس از فراگیری مدیریت سرمایه و روانشناسی معاملهگری، به یک معاملهگر ارتقا می یابد.
امیدواریم این مقاله برایتان مفید بوده باشد، در مقاله های بعد با جنبه های دیگر مدیریت سرمایه و روانشناسی معاملهگری آشنا می شوید.