یک مهمانخانه انگلیسی را با قابهای ساخته شده از بلوط در نظر بگیرید. دو آقای محتـرم و ثروتمند روی صندلی راحتیای که رو به روی شومینه است، نشسته اند و در حالی که پیـپ می کشند درباره فلسفه معاملاتی خود با یکدیگر به بحث می پردازند.
ریچارد دنیس – ویلیام اکهارت
- کالین، به نظر من هر کسی را میتوان آموزش داد که یک معاملهگر فوق العاده شـود، هیچ چیز خارق العاده ای در میان نیست، هیچ استعداد نادری هم برای این کـار نیـاز نیـست. تنها لازم است که قواعد مناسب را یاد گرفت و از آنها پیروی کـرد. هیچ شکی نـدارم که می توانم به هر کسی آموزش بدهم تا بتواند یک معامله گر موفق شـده و از ایـن راه ثروتمنـد شود.
- چیزی که می گویی منطقی نیست، دانکن. تو فکر می کنی که موفقیتـت بـه خـاطر سیستم معاملاتی ات است، نمیدانی که استعداد خاصی درون توست، تو میتوانی قواعـدی را که به کار می گیری، با حروف درشتی که هر کدام دوازده اینچ باشـند، بنویسی و از بقیـه بخواهی که به مدت یک سال، هر روز آن را بخوانند و باز هم نخواهند توانست کاری را که تو میکنی، انجام دهند. موفقیت به خاطر استعداد توست، این را نمی توان آموزش داد!
- خوب کالین، فکر کنم این صدمین باری است که درباره این موضوع بحث کرده ایم. بیا یک بار برای همیشه مسئله را حل کنیم. بیا ۱۰ نفر را انتخاب کنیم، سیستم مـرا بـه آنها آموزش دهیم، به هر کدام ۱ میلیون پوند بدهیم تا با آن معاملـه کنـد و ببینیم که چه اتفاقی می افتد.
- ایده بسیار خوبی است، دانکن، 10 نفر را انتخاب کن، آنها را آموزش بده آنگاه اگر تا پایان سال، به طور متوسط کمتر از ۲۵ درصد که عدد کمی هم هست، سود کردند، یک میلیون پونـد بـه مـن بده. اگر بیش از ۲۵ درصد سود کردند، آنگاه من همین مقدار پول را به تو میدهم.
دانکن و کالین به طرف پنجره می روند تا از میان رهگذرها افرادی را که به نظرشـان مناسب می آیند برای این کار انتخاب کنند. هر بار که روی یک نفر به توافـق مـی رسـند، خدمت کار خود را میفرستند تا آن فرد را بر نزد آنها بیاورد.
به نظر می آید، مطلبی که در بالا ذکر شد، بیشتر شبیه طرح داستانی خیالی برای یک فیلم یا رمان باشد. (در واقع، در این اقتباس ضعیف، از داستان زیبای مارک تـوآین بـه نـام « یک میلیون پوند پول نقد» ، الهام گرفته شده است). اما محل وقوع داستان را از لنـدن بـه شیکاگو تغییر دهید، شرط پولی را که گفته شد، حذف کنید و یک روش پیچیده تر را بـرای انتخاب افراد جایگزین روشی که در بالا گفته شد بکنیـد؛ آنگاه داستان واقعـی بـه دسـت خواهد آمد. معامله گر بسیار معروف، ریچارد دنیس در واقع با شریکش ویلیام اکهارت، دو معامله گر افسانه ای بازارهای مالی دنیا، چنین بحثی را داشتند. شهرت ریچـارد دنیس به این خاطر است که با چند هزار دلار کارش را آغاز کرد و به ثروتی دست یافت که مقدار آن ۲۰۰ میلیون دلار تخمین زده شده است. بحث دنیس ایـن بـود کـه معاملـه گـری موفق را میتوان آموخت، اما اکهارت این حرف را به سخره می گرفت. دنیس و اکهارت برای فیصله دادن به این مشاجره مداوم، تصمیم گرفتند که آزمایشی را مانند آزمایشی که در بالا گفته شد، انجام دهند. در وال استریت ژورنال یک آگهی دادند تا افرادی را که علاقه مند بودند در زمینه داد و ستد آمـوزش ببیننـد پیـدا کنـد. در فرآیندی متشکل از بررسی فرمهای درخواست، ارزیابی نتایج یک آزمون و مصاحبه بـا افـراد منتخب، سرانجام یک گروه تقریباً هزار نفره از افراد داوطلـب، به گروهی ۱۳ نفـره کـاهش یافت. طی دوره ای حدوداً دو هفته ای، دنیس و اکهارت برخی از سیستمهای خود را به ایـن گروه خوشبخت آموزش دادند. بدون هیچ محدودیتی همه جزئیات را به آنهـا ارائـه دادنـد. پس از پایان دوره آموزشی، دنیس سـرمایه لازم را بـه ایـن گـروه داد و آنها را فرستاد تا خودشان به صورت مستقل معامله کنند.
گروه نخست در سال اول چنان خوب عمل کردند که دنیس این آزمایش را سال بعد با یک گروه ده نفره نیز انجام داد. این دو گروه معامله گر در بازار به نام لاک پشت ها معـروف شدند. این نام عجیب، از سفر ریچارد دنیس به شرق ریشه گرفته است. طی سفرش از محل پرورش لاک پشت ها دیدن کرد که آنها را در مخزنهای بزرگ پرورش می دادند. در ذهن دنیس، تصویر پرورش هزاران لاک پشت در مخازن بزرگ با پرورش معاملـه گـران، شباهت بسیاری داشت و این نام برای این گروه برگزیده شد .
آیا ریچارد دنیس درست می گفت؟ آیا واقعا می تـوان افـراد را آمـوزش داد تا بتواننـد معامله گران استثنایی شوند؟ برای پاسخ به این سؤال بگذارید بـه شـش سـال پـس از ایـن جریان نگاهی بیاندازیم.
برای معامله گران بازار آتی خلاصه فصلی وجود دارد که «گزارشهای حسابهای مدیریت شده» کار را ارائه میداد. در این گزارش، خلاصه عملکرد تعداد زیادی از مشاوران معاملات کالا (CTA) منتشر می شود و برای هر مشاور یک برگ خلاصه چاپ می کنـند، پایین هـر صـفحه یک جدول است که در آن آمار و ارقام مهم به صورت خلاصـه آمـده است، ماننـد درصـد درآمـد متوسط سالانه، بیشترین ضرر، نسبت شارپ (مقیاس درآمد بـه ریـسک)، درصـد مـاه هـای سودده و احتمال تجربه ضرر ۵۰ درصدی، ۳۰ درصدی و ۲۰ درصدی. از میان بیش از صد مشاوری که عملکردشان بررسی شد، نام هجده نفر در صدر این لیست وجود داشت. هشت نفر از این هجـده نفـر (۴۴ درصد)، لاک پشت از آب درآمدند. واقعا شگفت انگیـز اسـت ! ریچـارد دنیس واقعـا درست میگفت.
این داستان برای افراد علاقمند به داد و ستد پیام بسیار مهمی داشت و آن این است که: این امکان وجود دارد که بتوان سیستمی را ساخت که بتواند در بازار سود آوری کند، افزون بر این، اگر چنین سیستمی را پیدا کردید و تواستید خود را مقید کنید که از آن پیروی کنید، میتوانید بدون آنکه معامله گر زاده شده باشید، در بازار موفق شوید. داشتن برنامه بیشترین اهمیت را دارد. چون در مرحله اول به معامله گر نظم میدهد که نظم، از اجزای اساسی موفقیت در بازار است، در مرحله دوم به شما معیار میدهد که با آن میتوانید عملکرد خود را بسنجید.
به رفتاری که بازار ممکن است انجام دهد، اهمیتی ندهید؛ به این اهمیت دهید که در واکنش به بازار چه کاری انجام خواهید داد و این عمل مستلزم داشتن پلن معاملاتی است.
برای درک بهتر این مطلب، ویدئویی تهیه شده است که میتوانید مشاهده نمایید.