دلایل زیادی برای عدم موفقیت معامله گران وجود دارد. دلایل این امر را می توان به سه دسته تقسیم کرد:
1) نداشتن مهارت
2) باورهای محدود کننده
3) نداشتن خود انضباطی
در ادامه مقاله به بررسی این موارد پرداخته و دلایل عدم موفقیت معامله گران در بازارهای مالی را مورد نقد و بررسی قرار خواهیم داد.
نداشتن مهارت
به طور کلی، معامله گران نمی دانند که محیط دادوستد با تمام محیطهای دیگر تفاوت دارد. دادوستد، به ظاهر کاری آسان است که امکان کسب درآمدی فراوان را در مدت زمانی کوتاه، به وجود می آورد. از این رو معامله گر توقع زیادی برای کسب موفقیت دارد. داشتن چنین توقعی، بدون داشتن مهارتهای لازم موجب ناامیدی میشود. ناامیدی نیز موجب درد و رنج میشود، که آنها هم به نوبه خود موجب ایجاد آسیب روانی می شوند و در نهایت، این آسیب روانی منجر به ایجاد ترس می شود. ترس، توانایی معامله گر در واقع بینی، انجام معامله، شناخت و ماهیت ذاتی بازارها را از او می گیرد. البته این امکان وجود دارد که بدون داشتن مهارت هم بتوان پول درآورد. اما بدون این مهارتها، معامله گر به طور مدام هر آنچه به دست آورده است را به اضافه مبلغ دیگری، به بازار باز پس خواهد داد . نتیجه همان ناامیدی، درد و رنج، آسیب روانی و ترس است.
اغلب افراد نمیدانند که آسیب روانی را چه طور برطرف کنند و در نتیجه نمیدانند که چه طور از ترس رها شوند. برای جبران این عدم آگاهی، روشهای پیشرفتهای برای پنهان کردن ترس پیدا می کنند. در جامعه، با تظاهر به داشتن اعتماد به نفس می توانیم به کار خود ادامه دهیم و حتی به موفقیت هم برسیم، زیرا به طور کلی افراد باورهای غلطی که فرد راجع به خود دارد را تایید می کنند. اما بازار هیچ علاقه ای به تایید باورهای غلط فرد نسبت به خود ندارد. اگر یک فرد احساس ترس می کند، هر چه قدر که دوست دارد احساس خود را پنهان کند، اما نتیجه دادوستد او بازتاب احساس واقعی او خواهد بود.
باورهای محدود کننده
بیشتر مردم باورهایی دارند که با موفقیت آنها به عنوان یک معامله گر در تضاد هستند. شاید شما از برخی از این باورها آگاه باشید، اما احتمالا از بیشتر آنها بی خبر هستید. در هر صورت نمی توانید اهمیت آنها را نادیده بگیرید، زیرا آنها عملکرد شما را به عنوان یک معامله گر تعیین میکنند و روی آن تاثیر میگذارند. بسیاری از معامله گران، با تبدیل شدن به یک تحلیل گر بازار، سعی می کنند از مواجهه با این باورهای محدود کننده دوری کنند. فرقی نمی کند که چه قدر تحلیل گر خوبی باشید، تا زمانی که این باورهای محدود کننده روی سیستم ذهنی شما تاثیر داشته باشند، به موفقیت نخواهید رسید.
بسیاری از مشاوران بازار توانایی پیش بینی تغییرهای بازار را دارند، اما نمی توانند خود به عنوان یک معامله گر کسب درآمد کنند. یا آنان از ماهیت باورها و چگونگی تاثیر آنها بر عملکرد خود بی خبر هستند، یا این که نمی خواهند با مشکلهایی که این باورها به وجود می آورند روبرو شوند. مجبورید که با این مسائل روبرو شوید، در غیر این صورت اتفاقی رخ نخواهد داد و اگر تصمیم بگیرید که با آنها روبرو نشوید، خود را محکوم به داشتن تجربههایی منفی خواهید کرد. تصمیم بگیرید که مسائل اصلی را برطرف کنید، در غیر این صورت تمام دارایی خود را از دست خواهید داد و مجبور خواهید شد که این کار را رها کنید.
نداشتن خود انضباطی
اگر شرایط موجود، بالاتر از سطح مهارتی شما است (سطحی که بتوانید بدون زیان زدن به خود، در آن فعالیت کنید)، پس لازم است قوانین و محدودیتهایی برای خود در نظر بگیرید تا به این صورت عملکرد خود را تا زمان یادگیری مهارتها کنترل کنید. وقتی که کودک بودید والدین شما اجازه ندادهاند که تنها از خیابان عبور کنید، زیرا نتیجه عدم توانایی شما در انجام این عمل می توانست فرصت دوباره امتحان کردن آن را برای همیشه از شما بگیرد. زمانی که درک درستی از چگونگی عبور و مرور پیدا کردید، والدین شما مطمئن شدند که می توانید به تنهایی از خیابان عبور کنید.
تا زمانی که این اطمینان حاصل شود، آنها مدام می ترسیدند که شاید ماشینی به شما بزند. به خاطر ترسی که داشتند بدون در نظر گرفتن موقعیتهایی که شما برای عبور از خیابان می توانستید داشته باشید، آزادی شما را سلب کرده بودند. تعامل شما با محیط دادوستد نیز به همین شکل است. تنها تفاوتی که وجود دارد این است که هیچ کس دراین جا جلوی شما را نخواهد گرفت و از این که وسط خیابان بایستید (به طور استعاری) و کامیونی به شما بخورد، شما را منع نخواهد کرد. تنها کسی که می تواند شما را منع کند خود شما هستید. بعد از این که یک یا دو بار با ماشینها تصادف کنید، فرقی نمی کند که آن طرف خیابان چه فرصتهایی وجود داشته باشد، عبور از خیابان برای شما راحت نخواهد بود. چیزی که قدم گذاشتن به خیابان را حتی سخت تر می کند این است که ماشینها و کامیونها به طور اتفاقی به سمت شما می آیند. ناگهان می بینید که روی زمین افتاده اید، بدون اینکه حتی بدانید چه چیزی با شما برخورد کرده است، زیرا فکر می کردید که در هنگام عبور احتیاط داشته اید.
برگرفته از کتاب " معاملهگر منظم " - نوشته مارک داگلاس