حذف ریسک احساسی

روانشناسی

برای حذف ریسک احساسی در معامله‌گری باید توقعات خود را درباره آنچه بازار در هر لحظه و در هر موقعیتی به شما می‌دهد، خنثی کنید. برای انجام این کار، باید قادر باشید از دیدگاه بازار به قضیه نگاه کنید. به خاطر بیاورید که بازار از دیدگاه احتمالات ارتباط برقرار می‌کند. در کل قضیه لبه (احتمال وقوع بیشتر یک اتفاق بر اتفاق دیگر)، به نفع شما عمل می‌کند؛ ولی به صورت منفرد، لبه شما ممکن است جواب ندهد. برای اندیشیدن در احتمالات، باید صاحب یک ساختار ذهنی و قالب فکری باشید، که از مفاهیم بنیادین محیط احتمالات تشکیل شده است. یک چنین قالب ذهنی از پنج حقیقت مهم تشکیل می‌شود:

1) هر چیزی ممکن است اتفاق بیافتد.
2) برای کسب پول لازم نیست بدانید که در آینده چه اتفاقی می‌افتد.
3) در هر مجموعه‌ای از متغیرها که یک لبه را تعریف می‌کنند، شکست‌ها و موفقیت‌ها به طور تصادفی توزیع شده‌اند.
4) یک لبه چیزی نیست به جز احتمال وقوع بیشتر یک اتفاق بر اتفاق دیگر.
5) هر لحظه در بازار منحصر به فرد است.

به خاطر داشته باشید که پتانسیل شما برای تحمل درد، از نحوه تفسیر و تعریف شما از اطلاعاتی که در معرض آن هستید، ناشی می‌شود. اگر این 5 حقیقت را بپذیرید، توقعات شما با واقعیت روانشناختی بازار در یک سو خواهد بود. با توقعات مناسب، پتانسیل تعریف و تفسیر اطلاعات بازار را به صورت تهدیدآمیز از دست می‌دهید و به طور موثر از ریسک احساسی شما در معامله‌گری کاسته می‌شود. حقیقت این است که بپذیرید همیشه نیروهای ناشناخته‌ای در بازار وجود دارند. وقتی این حقایق به طور عملی جزیی از سیستم فکری شما شود، قسمت منطقی ذهن شما از این حقایق دفاع می‌کند، همان طوری که از عقایدتان در خصوص طبیعت بازار دفاع می‌کند. سطح منطقی ذهن، به طور خودکار در مقابل این فرض که شما اطمینان دارید چه اتفاقی می‌افتد، مقاومت می‌کند. از طرفی اگر به منحصر به فرد بودن یک معامله در مقایسه با معاملات دیگر اعتقاد داشته باشید و از طرف دیگر اطمینان دارید که نتیجه آن معامله چیست، در واقع دچار نوعی تضاد هستید. اگر واقعاً به نتیجه غیر قطعی معتقد هستید، باید توقع داشته باشید که هر اتفاقی ممکن است رخ دهد. در غیر این صورت تمرکز ذهن شما تنها روی موضوعی می‌باشد که می‌دانید، در نتیجه سایر متغیرها را در نظر نمی‌گیرید. ذهن شما نمی‌تواند هم زمان به دو شیوه بیاندیشد. اگر اعتقاد داشته باشید چیزی را می‌دانید، دیگر به این معنا نیست که نتیجه معامله غیرقطعی است.

اگر هر معامله در نظر شما منحصر به فرد نباشد، آن‌گاه همه چیز به نظرتان شناخته شده است. به همین دلیل است که فکر می‌کنید چیزی برای دانستن وجود ندارد. در نتیجه در آن لحظه به جای اینکه خود را در معرض اطلاعات بازار قرار دهید، در حال دسته‌بندی آنچه می‌دانید و نمی‌دانید هستید، بنابراین دچار خطاهای رایج معامله‌گران می‌شوید. اگر واقعاً معتقد به نتیجه غیرقطعی یک معامله هستید، چرا ریسک خود را قبل از ورود به آن معلوم نمی‌کنید؟ چرا اجازه می‌دهید که یک معامله سودده به زیان تبدیل شود؟ چرا در ورود به یک معامله تردید می‌کنید؟ چرا از قوانین مدیریت مالی خود سرپیچی می‌کنید و وارد معامله‌ای می‌شوید که خیلی بالاتر از میزان دارایی شما و آستانه تحمل احساسی شماست؟ چرا فکر می‌کنید که بازار دارد به شما خیانت می‌کند؟ تمام این مسائل به این دلیل است که شما به نتایج تصادفی اعتقاد ندارید، زیرا اگر معتقد بودید این توقعات و عملکرد را نداشتید.

پرتاب یک سکه را بخاطر بیاورید، شما به هیچ وجه فکر نمی‌کنید که اگر نتیجه پرتاب اول را اشتباه حدس زدید، حتماً در پرتاب بعدی هم اشتباه می‌کنید؛ زیرا اعتقاد دارید یک توزیع تصادفی بین آمدن پشت و رو وجود دارد؛ توقع شما با واقعیت این وضعیت، در یک راستا است. به عنوان یک معامله‌گر وقتی توقع یک نتیجه تصادفی را دارید، در مقابل آنچه بازار به شما ارائه می‌دهد، شگفت‌زده نخواهید شد. با این وجود اعتقاد به نتایج تصادفی، به این معنا نیست که نمی‌توانید از قوه درک و استدلال خود برای پیش‌بینی نتیجه استفاده کنید. می‌توانید حدس بزنید که چه رخ خواهد داد. علاوه بر این شما در هر حالتی می‌توانید درست عمل کنید. فقط توقع نداشته باشید که همیشه درست حدس بزنید؛ اگر زمانی درست حدس زدید نباید انتظار داشته باشید چنانچه مجدد شرایطی با ویژگی‌های ظاهری کاملاً مشابه پیش آمد، باز هم حدس شما درست باشد. البته نباید از ذهن توقع داشت با شیوه‌ای که پرورش یافته است، سعی نکند تشابهات را دریابد. شباهت‌هایی بین لحظه اکنون و آنچه شما از گذشته می‌دانید، وجود دارد و تنها نتیجه‌ای که می‌تواند داشته باشد این است که مجموع موفقیت‌ها به نفع شما باشد. اگر با این دیدگاه وارد بازار شوید که نمی‌دانید در لحظات بعدی چه اتفاقی خواهد افتاد، می‌توانید ذهن خود را از گرایشی طبیعی‌ به تشخیص شباهت‌ها بین تجارب مختلف باز دارید.

نباید اجازه دهید که تجارب قبلی، قالب خاصی را در ذهن شما به وجود آورند. زمانی که من وارد معامله‌ای می‌شوم تنها توقعی که دارم این است که چه اتفاقی می‌افتد. علاوه بر اینکه به لبه‌ام (احتمال وقوع بیشتر یک اتفاق بر اتفاق دیگر) کاملاً اطمینان دارم، اعتقاد دارم بازار به سمتی که پیش‌بینی کرده‌ام حرکت ‌می‌کند. به هر حال مواردی وجود دارند که از آن‌ها مطمئن هستم. می‌دانم که بر اساس رفتار گذشته بازار، احتمال حرکت بازار در سمتی که پیش‌بینی کرده‌ام اندکی بیشتر است یا حداقل به اندازه ریسکی که برای معامله‌ام در نظر گرفته‌ام، ارزش وارد شدن به معامله با این فرض را دارد. همچنین پیش از وارد شدن به معامله می‌دانم، چه مقدار اجازه دارم که بازار در سمت مخالف پیش‌بینی من حرکت کند. همیشه نقطه‌ای وجود دارد که در آن مجموع زیان در مقایسه با پتانسیل سودی که قرار است کسب شود، زیاد است. در این مواقع ارزش ندارد که پول بیشتری صرف کنیم تا ببینیم معامله بالاخره به سود می‌رسد یا خیر. وقتی بازار به آن نقطه برسد، من هیچگونه تردیدی برای خروج از معامله به خود راه نمی‌دهم.

زیان‌ها هیچ‌گاه موجب ناراحتی من نمی‌شوند. زیرا آن‌ها را به طور منفی تفسیر نمی‌کنم. برای من شکست‌ها فقط هزینه تجارت هستند، یا میزان پولی که صرف می‌کنم تا بتوانم معاملات موفق را تجربه کنم. از طرفی اگر معامله تبدیل به یک معامله سودده شود، کاملاً می‌دانم که در چه زمانی باید سود خود را بگیرم و از بازار خارج شوم. معامله‌گران برتر در لحظه به سر می‌برند، به همین دلیل هیچ استرسی ندارند؛ زیرا چیزی برای ریسک کردن نیست، به جز میزان پولی که واقعاً و از روی میل باطنی می‌خواهند صرف معامله کنند. آن‌ها سعی نمی‌کنند که همیشه درست حدس بزنند یا اینکه از اشتباه کردن اجتناب کنند. آن‌ها سعی در اثبات چیزی ندارند. هر وقت که لبه به آن‌ها بگوید که وقت معامله نیست یا این میزان سود کافی نمی‌باشد وارد معامله نمی‌شوند و بالعکس. ذهن آن‌ها هیچ اطلاعاتی را مسدود نمی‌کند. آنچه را بازار به آن‌ها می‌دهد کاملا می‌پذیرند و برای لبه بعدی آماده می‌شوند.


برگرفته از کتاب "تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی - نوشته مارک داگلاس"

برچسب‌ها:

نظرات کاربران

0 / 1500
مقاله‌های مشابه
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به تحلیل‌اپ می‌باشد و محفوظ است. 2024 ©